پنجم اسفند 96

ساخت وبلاگ
برخی از روزا چه بخوای چه نخوای روزای خاص تو به شمار میان. در این اندازه که اون روز رو باید برات تعطیل عمومی اعلام کنند! این تاریخ هم برای من یکی از اون روزاست. تکلیف 25 سال من درست در این روز روشن شد، به همین سادگی و تندی. چه کوتاه بود همه سال هایی که درس خواندم! بعد از این همه سال الان من ماندم و سرگردانی بین این همه سال های گذشته و سال های کشف نشده پیش رو. به همراه بسیاری از سوالهای مربوط و نامربوط که خواب را درست در زمانی که باید خوشحالتر از همیشه باشم از من ربوده است.
بی خیال، نصفه شبی هم بی خوابی به سرم زده. برو بخواب دکتر میم، که این تازه آغازی دوباره است با همه دشواری های تازه اش... بله، درست شنیدید، دکتر میم. سرانجام وسرانجام اصلی فرا رسید! چه کنیم دیگر، همین دیروز بود که در وصف سختی های دوره شعر می گفتم، ولی هنوز چند ساعتی نگذشته که نالان روزهای آینده ام. امان از بیخوابی و فکرهای جورواجور. امیدوارم صبح با شنیدم ندای دکتر دکتر چند صباحی را به خوش خیالی بگذرانم تا ببینیم سرنوشت کدام مسیر را جلوی پایم باز می کند...
پ.ن. پیش از دفاع عادت داشتیم دوستان را دکتر صدا میزدیم. ناخودآگاه، بعد از دفاع دوستم را دکتر صدا زدم، یک دفعه حالتم جوری شد که انگار به وی متلک می گویم و این خود اسباب شوخی بسیار گشت.
پ.ن 2: جلسه دفاع به دلیل عدم حضور یکی از داوران با نیم ساعت تأخیر آغاز شد. من در این فاصله مانند افراد گیج به این طرف و آن طرف خیره می شدم و اصلا نمی دانستم جو را چگونه عوض کنم. تا این که یادم آمد کلیپی را که از قبل برای پایان دوره آماده کرده بودم در همان فاصله پخش کنم! این کلیپ خلاصه ای از من بود در چند سال گذشته. همین موضوع فضای جلسه رو بسیار تغییر داد و از استرس من کم شد. به هر حال، این تأخیر خود منشا خیری برای من شد.

دکترا و من...
ما را در سایت دکترا و من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8phdandmee بازدید : 231 تاريخ : جمعه 24 اسفند 1397 ساعت: 7:32