تشویق استاد!!!

ساخت وبلاگ
مدل مدل مدل. وای که چه اندازه زجر کشیدم بر سر مدل پژوهشم. بزرگ شدن آن از یک سو و برخوردن به همۀ حالت های مشکل از سوی دیگر امانم را بریده بود. با این همه، برگه های آخر رساله هم در حال ورق خوردن هست (یا ریختن؟!). سرانجام امروز توانستم بخش مهمی از فصل چهارم رساله را انجام دهم. فقط می توانم بگویم بد نشد آن هم با اگر و اما! به هر روی، احتمالا تا هفتۀ آینده بتوانم نسخۀ آن را بپیچم و فصل آخر را آغاز کنم (البته تاکنون از این یه هفته ها زیاد پیش آمده :)
به مناسبت این برد افتخارآفرین گفتم دمی را در کنار استادم بگذرانم و وی را نیز مستفیض کنم! برای همین همراه دوستم و استاد به بیرون رفتیم. پس از آن، نتیجۀ ارزیابی را بسی غرا و محکم برایش گفتم به گونه ای که استاد در عجب کار تشویق بلندی را آغاز کرد (البته فکر کنم به جهت این بود که برای راحت شدن از دستم امیدوار شده بود :). من که از این حالت استاد جوگیر و مقداری نیز دستپاچه شدم و فقط خواستم حرفی بزنم، سریع زبان سرخ را به حرکت در آوردم و گفتم «البته چندان هم کار خوب نشده است» و اینجا بود که حس کردم امپراطوری رساله ام به لرزش درآمده است و برگ هایش در حال ریختن. با نگاه متعجبانه و دست های در هوا ماندۀ استاد روبرو شدم! چند ثانیه ای سکوت مرگباری جریان داشت تا این که استاد لب به سخن گشود و گفت نه به نظرم کار خوب است ولی تنها باید با نوشته های پیشین مقایسه شود تا اهمیت کار به چشم آید. اینجا بود که از سر آسودگی نفسی کشیدم و شکر نمودم خدای را که نزدیک بود زلف رساله را بر باد دهم. البته باید منتظر دفاع و دیدگاه داوران هم بنشینم. ولی یه روز خوب هم در این میان خود غنیمتی است کم یاب.

دکترا و من...
ما را در سایت دکترا و من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8phdandmee بازدید : 218 تاريخ : جمعه 24 اسفند 1397 ساعت: 7:32